در عصری که هوش مصنوعی به سرعت در حال پیشرفت است، نیروی کار دانشی نه تنها با خطر از دست دادن شغل مواجه است، بلکه با پرسش عمیقتری دربارهٔ ارزش و هویت خود روبرو میشود. در مقالهای که در مجله Fortune منتشر شد، داستان مهندس نرمافزاری ۴۲ ساله ای روایت میشود که تحصیلاتش در علوم کامپیوتر و حقوق بالای شغلیاش نتوانسته او را از موج ویرانگر هوش مصنوعی نجات دهد. او که روزگاری با نوشتن کد درآمد خوبی داشت، اکنون پس از از دست دادن شغفش، در جستجوی کارهای جدید تلاش کرده است، اما به جز فرانشیز تحویل غذا، موفقیتی حاصل نکرده است. این داستان تنها یک قصه اقتصادی نیست. این یک بحران هویتی است.
در دهههای گذشته، کار دانشی محرکی برای رشد اجتماعی و خودباوری تلقی میشد. این بدان معناست که از دست دادن چنین شغلی و نقشهای مرتبط با آن، تنها به معنای از دست دادن کار نیست، بلکه به معنای از دست دادن نوعی وجود و حضور در جهان است. عبارتی که یکی از این مهندسان به کار برده است، “جابهجایی بزرگ” است. در این لحظات، ارزشهایی که مدتها ایجادکننده هویت انسانی تلقی میشدند، دچار تغییر و تزلزل میشوند.
به عنوان مثال، یک عکاس حرفهای که به عکاسی مناظر میپردازد، اخیراً بیان کرده است که هوش مصنوعی تأثیر عمیقی بر کسبوکارش گذاشته است. آثاری که به تنهایی نیاز به خلاقیت انسانی داشتند، اکنون تحت سلطه تصاویر تولید شده توسط هوش مصنوعی قرار گرفتهاند. او اشاره کرده است که زندگی حرفهایاش به شدت تحت تأثیر این تغییرات قرار دارد و نیاز به بازنگری در ارزشها و هویت خود دارد.
علاوه بر این، ما با یک موج جدید از هویتزدایی و بحران روانی روبرو هستیم. در حالی که هوش مصنوعی به طور فزایندهای جایگاه کارمندان دانشی را تحت تأثیر قرار میدهد، سوالات عمیقتری به وجود میآید. این تغییرات نه تنها بر روی بازار کار تأثیر میگذارند، بلکه تفکر ما را دربارهٔ دلیل وجودی و معنای کار نیز تحت تأثیر قرار میدهند.
انسانها در واقع موجوداتی هستند که معنا را در روابط، تجربهها و کنشهای اجتماعی خود مییابند. به عنوان مثال، در رمان “مقاومین” نوشته جیش جن، در جهانی که هوش مصنوعی غالب است، زندگی هنوز هم به دستسازها و تعاملات انسانی گره خورده است. این نکته به ما یادآوری میکند که ارزشهایی نظیر همدلی، قضاوت اخلاقی و خلاقیت هنری — بهویژه در عصری که ماشینها بر فعالیتهای عقلانی غالب شدهاند — باید مورد توجه قرار گیرند.
در نهایت، ما باید به نوعی از کار و هویت برسیم که نه تنها بر پایهٔ تواناییهای ماشینها، بلکه بر اساس آنچه که ما بهعنوان انسانها میتوانیم و باید ارائه دهیم، بنا شود. این سفر به سوی بازتعریف ارزش انسانی در جهانی که به سرعت در حال تغییر است، نه تنها اقتصادی بلکه معنوی و وجودی است. آیا ما میتوانیم سوالات مربوط به هویت و هدف خود را در این دنیای جدید بازسنجی کنیم و به یک درک عمیقتری از خود برسیم؟ این چالشی است که نه تنها مختص به یک گروه خاص بلکه به جوامع جهانی مربوط میشود.
آینده متعلق به کسانی است که با ارزیابیهای عمیق از هویت انسانی و معنای کار خود را به پیش میبرند، نه کسانی که در تلاشند در برابر تحولات جدید مقاومت کنند. در این دوران انتقالی، ما هر یک از ما باید به دنبال یافتن نقاط قوت خود و ارزشهای انسانیمان باشیم تا بتوانیم با این تغییرات به شیوهای معنادار دست و پنجه نرم کنیم.